کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غروی اصفهانی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

بیت معـمور ولایت را أجل ویرانه کرد            آنچه را با خانه، صد چندان به صاحبخانه کرد

شمع روی روشن زهرا چو آن شب شد خموش            زهره ساز و نغمۀ ماتم در آن کاشانه کرد


آه جانـسوز یـتـیـمان انـدر آن مـاتـم‌سـرا            کرد آشوبی که عقل محض را دیوانه کرد

داغ بانو کرد عـمری با دل آن شهـریار            آنچه شمع انجمن یکباره با پـروانه کرد

شاه با آن پُر دلی، دل از دو گیتی برگرفت            خانه را کآنشب تهی زان گوهر یکدانه کرد

بارها کردی تـمنّای فـراق جـسم و جان            چون که یاد از روزگار وصل آن جانانه کرد

سر به زانوی غـم و با غصّۀ بانو قرین            عزلت از هر آشنائی بود و هر بیگانه کرد

شاهد هستی چو از پیمانۀ غم نیست شد            باده نوشان را خراب از جلوۀ مستانه کرد

ساقی بـزم حـقـیـقـت گـوئـیا از خـمّ غـم            هر چه در خمخانه بودی اندر آن پیمانه کرد

»مفتقر» را شوری از اندیشه بیرون در سر است            هر دم او را از غم بانو نوائی دیگر است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

کعبه به چشمش می‌کشد خاک درش را            باران تـلاوت می‌نـمایـد کـوثـرش را

روزی رسان خلـوت قـدّیـسه‌ها اوست            وقـتی به لـب دارند نـام اطـهـرش را


مـمـسـوسـۀ ذات خـداونـد است بـانـو            ریـسیـده‌اند از نور یعنی معجرش را

حـوریـه‌ای می‌گـسـترانـد زیـر پـایش            وقت عبور از کوچه‌ها بال و پرش را

کوچه دو رکعت روضه می‌خواند؛ امامی            زین کوچه دیده داغ سخت مادرش را

در دست دارد دستهایی را که می‌چید            چون باغـبان گل بوسۀ پیـغـمبرش را

ناگـاه رنـگ آسـمـان‌ها نـیـلـگـون شد            مردی خدا نـشناس بسته مـعـبرش را

مردی که بویی از حـیا هرگز نبـرده            بی‌شک لگد کرده غرور شوهرش را

ریحانۀ نازک‌تر از گل زخم خورده است            داسی به یغما می‌برد برگ و برش را

چشمش گره از کار حیدر باز می‌کرد            بسته است سیلی چشم مریم پرورش را

درّ نجـف مـی‌ریـزد از چـشـم امـامی            از خاک بردارد چگـونه گوهـرش را

مادر به خـانه می‌رود اما پس از این            از درد با دسـتار می‌بـنـدد سـرش را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد. موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کوچه دو رکعت روضه می‌خواند؛ امامی            در دسـت دارد دست‌های مـادرش را

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد زوار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شکر حق فصل روضه‌ها آمد            بـانـگ حـی عـلـی‌الـعـزا آمـد
نـام زهــرا کـه بـیـن مــا آمـد            حـال ما بـیـن روضـه جـا آمد


روضه‌اش، اهل درد می‌خواهد
شرح این قصه مرد می‌خواهد

فـاطـمه کـیـست؟ ماه پیـغـمبر            تـا ابـد در پــنــاه پــیــغـمــبـر
دست او بـوسـه‌گـاه پـیـغـمـبر            راه او هـسـت، راه پـیـغـمـبـر

بهجت قلب مصطفی زهراست
لـیـلـة‌الـقـدر انـبـیا زهـراسـت

فـاطـمـه حـجّـت امـامان است            آنکه آمـوزگـار سـلـمـان است
با سـه‌آیـه، تـمـامِ قـرآن اسـت            شرط اسلام هر مسلمان است

راز او باخـدا هـماهـنگ است
بی‌ولایش، نفس‌زدن ننگ است

یک‌تـنه جان فـدای مـولا کرد            هـم تـولّـی و هـم تـبـرّی کـرد
خـطـبـه‌اش انـقـلاب برپا کرد            دشمنان را هـمیشه رسوا کرد

مـقـصـد راه او شـهـادت بـود
فـاطــمـه حـامـی ولایـت بـود

وصف اوصاف او میسر نیست            با مقـامـش کـسی برابر نیست
حرف او غیر حرف حیدر نیست            پشت مولاست، نه، جلوتر نیست

ذکر لبهای مرتضی زهراست
الگـوی زنـدگیِ ما زهـراست

مست از جـام کـوثـری هستیم            شیـعه هـستیم‌ و مادری هستیم
همچو زهرا که‌ حیدری هستیم            جـان‌فـدایان رهـبری هـسـتـیم

تـا ابــد پــیــرو شـهــیــدانــیـم
با ولایت هـمـیـشه مـی‌مـانـیـم

بین ما عشق‌ و عهد و پیمانی‌ست            تا علی هست، شیعه تنها نیست
رزم شیعه همیشه طوفانی‌ست            یک نمونه ز ما، سلیـمانی‌ست

یک‌دلیم ‌و هـمیـشه یک‌رنگـیم
پـای این انـقـلاب می‌جـنـگـیم

همچو سلـمان که اهل ایـرانیم            عـاشـق اهـل بـیـت و قـرآنـیـم
از غـم فـاطـمـه پــریـشــانـیـم            اهل اشکیم و روضه می‌خوانیم

بزم زهـرا، مثال اکـسیر است
روضۀ فاطمه نـفـس‌گیر است

اهل یثـرب به اوجـفـا کـردند            بـاز هـم فـتـنـه‌ای بـه‌پـا کردند
پـشت در، آتـشـی بـنـا کـردند            پای خود را به خانه وا کردند

تـا هــجــوم آورنـد بـر مــولا
دست زهـرا شکـست، واویـلا

شـعـله از پـای تا سـرش افتاد            تا زمین خورد، دخـترش افتاد
از زمـانی که هـمـسرش افتاد            فـاطـمـه بـین بـسـتـرش افـتـاد

درد بــرده ز کـف امـانـش را
زخـم بـازو گـرفـته جـانش را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

باز هـم فـصل روضـه‌هـا آمد            بـانـگ حـی عـلـی‌الـعـزا آمـد

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی شکریان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

گـوش کن از دل افـلاک خـبـر می‌آیـد            به سرِ اهـل زمـیـن دُرّ و گـهـر می‌آید

چه خبر هـست؟ فـرشته چـقـدر می‌آید            سوره صـبـر در آغـوش سـحـر می‌آید


شـد اجـابت ز خـدا بـاز دعـای حـیـدر

فـاطمـه دخـتـری آورده بـرای حــیـدر

دخـتـری آمـده تـا هـمـدم مــادر بـاشـد            دخـتری آمـده تـا حـیـدر حـیـدر بـاشـد

خواهـری آمده عـشـق دو بـرادر باشـد            گوئیا آمـده یک بـرهـه پـیـمـبـر بـاشـد

عصمت و عفت و تقواش همه مادری است

به خداونـد قـسم لایق پیـغـمبـری است

فاطـمه محـو گل روی درخـشانش بود            مرتضی زمزمه می‌کرد و غزلخوانش بود

گرم بوسـیدن پیـشانی و چـشمانش بود            احمد آنروز چه می‌دید که گریانش بود

احـمد آنـروز تـجـلـی رسـالـت را دیـد

یا که ظـرفیت تـحـویل امامت را دید؟

قلمی نیست که املا کند اوصاف تو را            دهنی نیست که انشاء کند الطاف تو را

یا که توصیف کند وسعت انصاف تو را            یا که تـشـریح کـنـد قـلـۀ اهـداف تو را

عقل عاجز شد و از درک وجودت شد مات

به گـل روی بهـشـتی تو بانـو صلوات

بعـد زهـرا احـدی مثـل تو اکـرام نـشد            زنی ایـنـگـونـه پـیـام‌آور اســلام نـشـد

طائر عـقـل کـسی مَـحـرَمِ این بـام نشد            دست در دست شدی گریه‌ات آرام نشد

دیدی از دور و برت عطر کسی می‌آید

مژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی می‌آید

چـشم بر هم زدی و عـشق مجـسم آمد            بَه که بـالای سـرت خـیر دو عـالم آمد

اشک از گـوشـۀ چـشم همه آن دم آمـد            کودکی سـوی تـو بـا دیـدۀ پُـر نَـم آمـد

گفت خوش آمدی ای نور دو عینم زینب

کـمی آرام عـزیـزم که حـسـیـنـم زینب

بانوی مُلک وجودی و وجودت خیر است            قلب تو وقف حسین است و جدا از غیر است

پیش تو عشق حسین، اصل سلوک و سِیر است            سِیر تو کرب و بلا، کوفه و شام و دِیر است

آمـدی تا که بـفـهـمـیـم خـدا یـعـنـی چه

صابره بودن در کرب و بلا یعـنی چه

ای که در عشق حسینی به دو عالم عَلَمی            کعـبۀ عـشق بـرادر شدی و محـتـرمی

مریم از جام حیای تو چشیده است نمی            نـائب فـاطـمـه، صـدیـقـۀ ثـابت قـدمـی

کوفه و شام اسـیـر دَمِ زهـرایی توست

مات و مبهوت سخنرانیِ مولایی توست

جای امـثال شما در کُـره خـاکی نیست            چون زمین قابل این گوهر افلاکی نیست

گفتی ای درد بیا از تو مرا باکی نیست            داغها دیـده‌ای اما لـب تو شاکی نیست

چه عبارات عجـیبی روی آن تَل گفتی

پیش آن پیکـر صد چاک تَـقَـبَّل گـفـتی

آمدی جـلـوه کنی نام عـلـی زنـده شود            زن ندیده است کسی مثل تو رزمنده شود

در دل جهـل زمان شمسۀ تابـنـده شود            با زبان وقت بیان خـنـجر بُـرّنده شـود

روی نی گفت برادر همه جا در هر راه

طَـیّـِب الله بـه غـوغـای تـو مـاشـاء الله

ای تـمـنـای دل خــون خــدا یـا زیـنـب            در تو دیـدند همه فـاطـمـه را یا زینب

مرحمت کن به منِ بی‌سر و پـا یا زینب            نـشوم از سـرِ کـوی تـو جـدا یـا زینب

نظری کن که در این خانه بمانم یک عمر

تا نفس هست فقط از تو بخوانم یک عمر

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

سِر علی، سِتر علی، سُکر علی، راز علی            هـمـۀ حـرف خـداونـد از آغـاز عـلـی
گفت معراج عـلی آنهمه اعـجـاز علی            در حرا یا که حرم باز عـلی باز علی


از علی گـفـتم و گـفـتـنـد که اما زینب           
نقـطۀ با عـلـی و نـقـطـۀ زهـرا زینب

پنج تَن می‌شود اینگونه مجـسم: زینب            همه از جَدّ و اُمُّ و اَب همه باهم زینب
پنج تَن نـقـطه شـده تا بـنـویـسـم زینب            پـنـج نـقـطـه زده‌ام تـا بـزنـم دَم زینب

نامِ او اول عـلی بعـد، عـلی زینب شد

آیۀ اعـظـم عـلـی آیتِ عُـظـمـی زینب

واژه‌ای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را            قلـمی کو که نـویـسد به زبـان بـانو را
که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را            که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را

فاطمه بـایـد از این نـام بـگـیـرد پـرده
بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب

از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین            بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین
مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین            از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین

همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت
همه دیدند حـسـین است سـراپـا زینب

آمـده تا که بـبـیـنـنـد غـمـی جـاری را            آمــده تـا کـه بـگـویـد بـه بـلا آری را
به سرِ دوش کـشد بـیـرقِ بـیـداری را            تا به عباس دهـد درسِ عـلـمـداری را

آمده تـا بـنـویـسـنـد پـس از اعـجازش
کربلا کـرب وبلا گـشت ولی با زینب

معنیِ محض شهود است که آرایه ندید            عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید
سایۀ روشن او را زنِ هـمـسایه نـدیـد            غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید

بعد از آن خطبه شد و خطبۀ او تیغِ دو دَم
بعد از آن خصم خس و پهنۀ دریا زینب

فاطـمه رفـت ولی نه دلِ خـانه او بود            جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود
سه امام‌اند به گِـردش که بهانه او بود            سپرِ هر سه در آن ظلـمِ زمانه او بود

مادری کرده برای سه امامش جا داشت
کـه بـگـویـنـد بـه او اُمِّ ابـیـهــا زیـنـب

زیرِ دیـنـش هـمـه مـدیـون بلاءِ زینب            کعبه تـا کـرب وبـلا زیـر لـواءِ زینب
زنده شد دینِ خدا پـس به خـداءِ زینب            بـاء بـسـمِ لله مـا هـسـت زِ بـاءِ زیـنب

اول فـاتـحـه شـد آخـر نـامـش یـعــنـی
مانده قرآنی اگر مـانده به یک یازینب

مثل یک آه بـلـند آه که جانکـاه گذشت            عمرش اندازۀ پنجاه و چهار آه گذشت
با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت            کَس نفهـمید چه بر او همۀ راه گذشت

همۀ راه بـجـای هـمه او خـورد زمین
همۀ راه سـپـر بـود بـه هـرجـا زیـنب

آن پیمبر که به هـنگام سخن گریه کُنَد            گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد
می‌بَرد گرچه به یک پلک زدن گریه کُنَد            اَجر آنکه به حسین و به حسن گریه کُنَد

در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم
هفت دفعه قـسم ماست به عُـلـیا زینب

روضه‌اش بود که دیدی کفنش را بُردند            نالـه‌اش بود چرا پیـرهـنـش را بُـردند
تـیغ‌ها زودتـر از نـیزه تنـش را بُردند            خورجین‌ها سرِ دور از بدنش را بُردند

همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
نخی از مقـعـنۀ عـصمتِ کبری زینب

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

قرار هست که از عشق با خبر باشد            نگاه تـشـنۀ خـورشـیـد بر قـمـر باشد

حسین روبروی زینـبش نشـسته اگر            بناست نور در این خانه بیـشتر باشد


برای خـوردن آب حـیات می‌خـواهد            که خضر جزء محبین پشت در باشد

علی به مردم عـالـم هـمیشه می‌گوید            بناسـت دخـتـر من زینت پـدر بـاشـد

بُتِ جدا شدن از عشق خُرد خواهد شد            به دوش زینب کـرار اگر تـبـر باشد

شبیه مـا که فـقـیـران بر سـر راهـیم

محبِّ خـانـۀ زینب شـدست ابـراهـیم

نـوشـتـه‌انـد بـه نـام شـمـا تـعـالـی را            خدا برای تو می خواست شأن عالی را

بـرای درک بـلـنـدای نــام تـو حـتـی            نـبـود جـرأت پـرواز هـیـچ بـالـی را

تو زیـنت ولـی اللّه اعـظـمـی زیـنـب            خدا به دست عـلی داده چه مدالی را

شنیده‌انـد سـلـیـمـان به نـام نـامـی تو            خریـده از سر بـازار عـشق قـالی را

بگیر قلب مرا پُر کن از محبت و بعد            دوباره پس بده این کـاسۀ سـفـالی را

دل کسی که پُر از ذکر یا حسین شود

غـلام خـانـۀ اربـاب عـالـمـیـن شـود

شنیده‌اند که از خون دوات باید ساخت            و در دو دیده دو رود فرات باید ساخت

حریم زینب کبری ستون عرض و سماست            دلیل بـودنِ کـلِّ کُـرات بـایـد ساخـت

به خاک کرب و بلایت قسم که انسان را            نوشته‌اند که از خاک پات باید ساخت

فقط به خاطـر اوصاف چـادرت بانو            کتاب های سراسر صفات باید ساخت

حسین رمـز نجات جهـانـیان شد پس            برای صحن تو باب نجات باید ساخت

سبوی سینه‌اش از جام عاشقی پُر بود

اسیر دائـمـی خـانـه‌ات اگر حُـر بـود

به خـانۀ تو فـلک بـاز راه پـیـدا کرد            هزار شکر، فـلک تکیه گاه پیدا کرد

اسیر بـاغـچـۀ خـانۀ تو بود بـهـشـت            اگر که عزّت از این بارگاه پیدا کرد

سفید بختی نوکر به رو سپیدی نیست            که شاه نوکر خود را سیـاه پـیدا کرد

همیـشه یـاور تـنهـایی حـسیـن تـویی            حسـین با تو دوبـاره سـپاه پـیـدا کرد

در آسمان پی خورشید بود اما حیف            حـسیـن را وسـط قـتـلگـاه پـیـدا کرد

و گرگ ها جگرت را دوباره آزردند

همینکه پیـرهن یـوسف تو را بُـردند

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن انبیاء الهی و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

برای خـوردن آب حـیات می‌خـواهد            که خضر جزء گدایان پشت در باشد

شبیه مـا که فـقـیـران بر سـر راهـیم            گدای خـانـۀ زینب شـدست ابـراهـیم

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آتـشـم آتـشـی از سمت سحـر            شعله‌ام شعله‌‌ای از شمس و قمر
هوهویَم هوهویِ یک تیغِ دوسَر            نعره‌ام نعره‌ای از عمقِ جگر


هـا عـلـی بـشـر کَـیـفَ بشر
که بشر می‌شود اینگونه مگر؟

مثل یک قـایقِ طـوفان زده‌ام            مثل یک شیـشۀ بـاران زده‌ام
مثل یک دست به دامان زده‌ام            که خوش این فال به دیوان زده‌ام

آمـده جـانِ عـلی جـانِ نجـف
حضرتِ زینبِ سلطانِ نجـف

به جلال و جـبـروتش سوگند            به کـمال و ملکـوتش سوگـند
به قمات و به قـنوتش سوگند            به ثُبات و به ثـبوتش سـوگند

نورِ ثارالَهِ زهـرا و علی‌ست
باء بسم‌الله زهـرا و عـلی‌ست

باز زهراست که مولا شده‌است            یا علی هست که زهرا شده‌است
چه در این قاب هویدا شده‌است            که حسن غرقِ تماشا شده‌است

جَـبـلُ الصَبـرِ دو دونیا زینب
سـومـین مـعـنیِ زهـرا زینب

جـلـوه در جـلـوه تـنـزُل دارد            نـور در نـور تـسـلـسـل دارد
مصطفی در بغـلش گُـل دارد            فـاطـمـه هـسـت؛ تـأمّـل دارد

روز اول بـه خـدا گـفـت بَـلا
اِنَـمـاالـعِـشـق هـو الـکـربـبـلا

ذوالفقاری که دو دَم دارد اوست            آنکه خود هفت حرم دارد اوست
شاه دُختی که عَلَم دارد اوست            آنکه از صبر قدم دارد اوست

به عُلُـوَش که تـمام دین است
داغ زینب چقدر سنگین است

زیـنــبـی هــم قــدمِ ثــار الـلـه            زیـنــبـی بـا عَــلَــمِ ثــارالـلـه
مـعــنـیِ مـحــتــرمِ ثــار الـلـه            در حـجــابِ حــرم ثــارالـلـه

زینبی سایه به سایه با دوست
سایه هم دورتر از او تا دوست

نفـس او دو هَـجا بود: حسین            زینب اینگونه دوتا بود: حسین
با حسینش همه‌جا بود: حسین            هم حسن هم بخدا بود: حسین

تاکه او هست سری خَم نشود
سـرِ مـویی زِ عـلی کم نـشود

کـیست او راویِ راه سه امام            کیست او خـطبۀ پولاد و پیام
کیست او شیـرِخدا در احـرام            کیست او معـنیِ ویـرانیِ شام

کیست او بیـرقِ غـیرت باشد
الگویِ حضرت حـجّـت باشد

شب که تا تربت مادر می‌رفت            هر قدم با سه برادر می‌رفت
پیشِ رو حضرت حیدر می‌رفت            زود عـباس جلـوتر می‌رفـت

نـور جز نور از این آیه ندید
سایه‌اش را زنِ هـمسایه ندید

بارَش از کوه کـمر می‌شکند            داغش از مَـرد سپر می‌شکند
بـال او از همه پـر می‌شکـند            زینب است او و مگر می‌شکند؟

رفت از کوفه جگـر در آورد
رفـت از شــام پــدر در آورد

کـربـلا دیـد پَـرَت تیـر کـشید            پـایِ گـودال سَـرَت تیر کشید
بی حـسینت کـمرت تیر کشید            نیـزه‌ای زد جگرت تیر کشید

کـربـلا دید اسـیـرش کـردنـد
آه یک روزه چه پیرش کردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کیست او بیـرقِ غـیرت باشد            قـسـمِ حـضرت حـجـت بـاشد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به عُلُـوَش که تـمام دین است            نام زینب چـقدر سنگین است

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

نشستم عشق را معنا کنم دل گفت یا زینب            نشستم دیده را دریا کنم دل گفت یا زینب
نشستم یادی از زهرا کنم دل گفت یا زینب            قیامت خواستم برپا کنم دل گفت یا زینب


زنی عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را
و معصومانه بر دوشش کشد بار امامت را

همینکه لحظۀ از او نوشتن شد قلم لرزید            از او خواندم هوا در دم نفس در بازدم لرزید
به خود گفتم به سویش گام بردارم قدم لرزید            حریمی محترم کز حرمتش صدها حرم لرزید

خداوندا حریمی اینچنین را کیست سلطانش
هزاران جان فدای او هزاران تن به قربانش

نخوانش زینت بابا بگو جان علی زینب            نگو دختر بخوانش مرد میدان علی زینب
سر و سامان مولا روح و ریحان علی زینب            علی دستان الله است و دستان علی زینب

علی را آنچنان در پوست و در خون خود دارد
که گویا جسم زینب یک علی در کالبد دارد

سلام ای روز میلادت هم اشک چشم‌ها جاری            سلام آمـوزگار عـشق در آئـین دلـداری
تلاطم داشت بین چشم‌هایت شوق دیداری            و این یعنی حسینت را تو خیلی دوست می‌داری

هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را
که می‌خواند طپش‌های دلت نام برادر را

کجا وصف کسی همچون تو در قاموس من باشد            که مداح مـقـامـات تو بـاید پـنج تن باشد
نگهبانان اجلالت حسین است و حسن باشد            کدامین زن شبیه تو چنین مردانه زن باشد

کدامین خشم در خود این‌همه احساس را دارد
و در پای رکابش اکبر و عباس را دارد

اگر در چشمت اقیانوسی از امواج غم داری            اگر حال پریشان، دست بسته، قد خم داری
همان دست کریمی که حسن دارد تو هم داری            و این یعنی برای دوست و دشمن کرم داری

به زیر دین الطاف تو و آلت همه سرهاست
کرامت کمترین کار شما خواهر برادرهاست

چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیست            پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست
مثال عشق تو در هیچ دین و هیچ مذهب نیست            دلی غیر از تو از عشق حسین اینسان لبالب نیست

میان سینه‌ام شوری ز شعر منزوی برپاست
که این آقا یک عاشق دارد آن هم زینب کبراست

الا ای عقل مبهوتت الا ای عشق حیرانت            چگونه از تو بنویسم نگویم از شهیدانت
شهیدانی که گردیدند بی‌پروا به قـربانت            که نگذارند بنشیند خطی بر کنج ایوانت

و ای‌کاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند
در آن بی‌محرمی سربازهای لشگرت بودند

مبین که کاغذ شعر من از این بند نم دارد            که مدح تو بدون روضه‌ات یک چیز کم دارد
چنان نام حسین بن علی نام تو غم دارد            دگر بر عهدهٔ من نیست، از اینجا قلم دارد

دلـم را می‌برد گـویا دم دروازهٔ ساعات
میان خنده‌ها می‌ریخت اشک عمهٔ سادات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

و ای‌کاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند          در آن بی‌محرمی سربازهای معجرت بودند

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به عشق حضرت خیبرشکن آن شافعِ محشر            رسیدی! زینتِ بابا تـو را نامید پیغـمبر

ملائک بوسه بر قنداقه‌ات دادند و جبرائیل            گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر


پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قـسیم ٱلنار وٱلجـنّه            خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر

تمام آیه‌ها در گوشِ هم یک عمر می‌خوانند            علی قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر

تو بنت ٱلفاطـمه نور دلِ إنـسیة ٱلحـورا            برایت نیست هرگز غیر زهرا مادری بهتر

اگر نازل شدی بر خانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود            که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر

شدی ناموس اهل ٱلبیت! دُرّ نابِ نایابی            تو زینت بخشِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر

یقولُ إنّما…خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت            ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر

کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا            چه برّنده ست لحن خطبه‌هایت! گوش شیطان کر

صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری            شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!

: امتیاز

مدح حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : غزل

از عشق بخوان به نام زینب            فطرس بگو از مقـام زینب
برداشت کلاه از سر خویش            تـاریـخ بـه احـتـرام زیـنـب


زهـرا و عـلـی نـمود دارند            در آیـــنـــۀ مـــرام زیــنـب
انـدازه ذولـفـقـار مـولاست            بُـــرّنـــدگــی کــلام زیـنـب
شد ملتـمس دعـای خـیـرش            از نـافــلـه‌هـا امــام زیـنـب
ما را ز جهان همین لقب بس            بـاشـیـم اگـر غــلام زیـنـب
تشبـیه به کوه کمترین است            در مــرتـبـۀ مــقــام زیـنـب
نقـش است بر آسمان ایـثار            تصویـر عـلی الـدوام زینب
تاریکی جـهـل را گـذشـتـیم            بـا روشــنـی پــیــام زیـنـب
مصباح هُدی نگشت خاموش            بـا مـعـجــزۀ قــیـام زیـنـب
تنـدیس غـرور شام و کوفه            بشکـست به زیر گام زینب
از یاد نـبـرده مـقـتل عـشق            در عصر دهـم سلام زینب

: امتیاز

مدح حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن‌صرامی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دوست دارم از تمام عاشقی تب را فقط            عاشقان حیران دلدارند هر شب را فقط

از ازل خوردم قسم در محضر پروردگار            وا کنم در مدح زینب تا ابد لب را فقط


از مؤذن زاده زینب زینبش شد ماندگار            بنده حق دارد بگوید ذکر یا رب را فقط

شاه بیت دفـتر گنجـینة الاسـرار اوست            پس ادا کرده ست عمان حق مطلب را فقط

پیش او فرقی ندارد حضرت حُر با حبیب            می‌خرد با قـیمت خـوبی مودب را فقط

واقعأ بعد از حسینـش ایـستاده پای دین            خطبه‌های او بنا کرده است مذهب را فقط

بعد از این دیگر ندارم هیچ کاری با بهشت            گر خدا از من نگیرد عشق زینب را فقط

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی در مصرع دوم که بیشتر مدح شبیه به ذم اهل بیت است حذف شد

آیـۀ انـا فـتـحـنـا ذره‌ای از مـدح اوست            پس حسن با ذکر او پی کرده مرکب را فقط

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شمـشیر تـیز خـطبۀ تو در نـیام صبر            شیری ست که تکیه زده بر کنام صبر

نام بـلـنـد تـوسـت که در اوج اقـتـدار            افراشته ست پرچم خود را به بام صبر


جنگ حسین و صبر حسن در تو جمع شد            اینگونه نام نهضت تو شد قـیام صبر

جـام بلا عـسل شـده در کـام شاه دین            وقتی که در مقـابل تو دیـد جام صبر

در کـربـلا امـام جـماعت حـسین بود            در شـام با امـامت تو شد اقـامه صبر

«آری شود، ولیک به خون جگر شود»            هر گاه سنگ لعل شود در مقام صبر

حالا که نـام دیگـر تو کـوه صبـر شد            شد ثبت بر جـریـدۀ عـالـم دوام صبر

قـربانی حـسین شده در مـنـای عـشق            ذُرّیــۀ مـقــدّس تـو ای امــام صــبــر

: امتیاز
نقد و بررسی

کنام به معنی جایگاه‌ حیوانات‌ چرنده‌ و درنده

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا ابد در اخـتـیارت ذوالفـقارِ مرتضی            هست نام مستعارت ذوالفقارِ مرتضی

لحن تو کوبنده، نافذ، کاری و بی واهمه            میشوی با این عبارت؛ ذوالفقارِ مرتضی


از طفـولیت تبِ روشنگری را داشتی            بود از اول کـنارت ذوالفـقارِ مرتضی

زینت بابا شدن تنهـا فـقـط کار تو بود            اینچنین شد افتخارت ذوالفقارِ مرتضی

چادر زهـرا برایت مایه حجـب و حیا            رونق در کار و بارت ذوالفقارِ مرتضی

با جنم بودی! شجاعت داشتی! شد تا ابد            بیقرار بیـقـرارت ذوالـفـقـارِ مـرتضی

هر کجا حرف از درایت بود فوراً می نشست            با ادب در انتظارت ذوالفقارِ مرتضی

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

زهـراست، یـادگـاری نـور خـدای من            خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من

پـرواز می‌کـنـیـم از این خـانـه تا خـدا            من با دعـای فـاطـمـه او با دعـای من


ما نـور واحـدیـم، نه فـرقـی نـمـی‌کـند            من جـای او بـتـابـم یـا او به جـای من

مـسـت تـجــلـیـات خــداونـدی هــمـیـم            من بـا خـدای اویـم و او بـا خـدای من

یک طور حرف می‌زند انگار بوده است            در ابـتـدای خـلـقـت و در ابـتـدای مـن

دنیـا! تـمـام آنـچـه که داری بـرای تـو            یک تـار مـوی خاکی زهـرا برای من

کاری که کـرد فـاطـمه کـار امـام بـود            زهراست پس علی من و مرتضای من

ما یک سپـر برای جهـازش فروخـتیم            چیزی نـبـود تا که بمـیـرد به پـای من

هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است            از من مگیر دلخـوشی‌ام را خدای من

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سیدهاشم وفایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هر دلی را که ز داغ تو کبـابش نکنند            مثل شمع از شرر عشق توآبش نکـنند

نیست پــروانۀ پـر سوختـۀ بـزم غمت            هرکه را در غـم تو شمع مذابش نکنند


تاحسینی نشود جان و دل عاشق دوست            در ره مهـر و وفـا پا به رکابش نکنند

رنگ و بو از چمن عشق تو باید گیرد            هرگلی را که دراین باغ، گلابش نکنند

با ولای تو اگـر دل نـرسـد تـا به خـدا            رهرو و عاشق این راه خطابش نکنند

دل کجا لایق آبادی و شادی به جزاست            گربه سیل غم و اشک تو خرابش نکنند

آتش ارزانی آن دل که به داغ تو نسوخت            هرکه دلسوخـتۀ توست عـذابش نکـنند

ما گدایان تو هستیم و تو صاحب کرمی            هرکه کوبد درِ این خانه جوابش نکنند

وای بـرحـال دل زار « وفائی» فـردا            گر غـلام در این خانه حسـابش نکـنند

: امتیاز

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : امیر فرخنده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پـای غــم تـو آه، خــداهـم گـریــسـتــه            هــمــراه بـا  پـیـمـبـر اکـرم گـریـسـتـه

قطعا غریق بارش باران لطف توست            چشمی که در عـزای تو نم نم گریسته


یعقوب صد برابر یوسف نه؛ صدهزار            خون گریه کرده است و از این غم گریسته

رحمت به دیده‌ای که برای غمت حسین            پـای لـهـوف و پـای مـقـرم گـریـسـتـه

نــوکــر بــرای آن بــدن نــامـنـظـمـت            هـرشب میان روضـه مـنـظم گریـسته

روضه پس از تو روضه ناموس بود پس            هر کس که شد برای تو مَحرم گریسته

آقا ببـخـش پـای غـم و درد خـواهـرت            نـوکـر اگر نـمـرده، اگــر کم گـریـسته

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام در شهر شام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شامیان غربت ما را همه جا جار زدند            خـنده بر بی‌کسی عـتـرت اطهار زدند

پـای رأس شـهـدا هـلهـلـه بر پـا کردند            تـازیـانـه بـه اسـیــران گـرفـتـار زدنـد


چـقدر دور و بر محـمـل ما رقـصیـدند            سـاز بـا نــالـه طـفـلان عــزادار زدنـد

زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد            بی‌دوا زخـم زبان است که بسیار زدند

طـفـل را پای دویدن چو بزرگان نبود            هر که افتاد عقب از قافله، هر بار، زدند

شـاخـۀ گـل که نکـردنـد نـثـار مـهـمان            سنگها بر سر ما از در و دیـوار زدند

خـوبی سنگ همین است، نمی‌سـوزاند            آتش از بـام به فـرق من بـیـمـار زدنـد

سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی            سـر بـابـای مـرا زودتـر انـگـار زدنـد

بی‌جهت نیست می‌افتد سر عباس از نی            عـمّه‌ام را جـلـوی چـشم عـلمدار زدند

گر نبـودند به کـوچه بـزنـنـد فاطمه را            در عوض فاطمه‌ها را سر بازار زدند

یاعـلی زینبت افـتاد عـبای تو کجاست            دخـتـرت را بـنـگـر در بر انظار زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. ضمنا در منابع معتبر در شهر شام جشن و پایکوبی در شهر و جسارت یزید به سر امام در داخل کاخ آمده است ولیکن در مقاتل معتبر پرتاب سنگ و آتش در شهر شام ذکر نشده است.

بیـشتر از هـمه قافـله بیـچاره رباب            سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند

مدح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد            که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد

جهان را می‌کند روشن ولی با نور این گنبد            یقین دارم به نور افشانی‌اش خورشید شَک دارد


جهان کوچکی دارد ولی از هر نظر کامل            که زیر گنبدش هم چرخ دارد هم فَلَک دارد

کسی که مبدأ میل جهان را می‌دهد تغییر            برای طعم این تغـییر دریایی نمک دارد

اگر که این همه گلدسته دارد معنی‌اش این است            به زُوّار گرفتارش فقط قصد کمک دارد

حریمش عُشِّ آل الله گشت و هرکه او را خواند            یقینا روی لب یا لَـیْـتَـنا کُـنّا مَعَـک دارد

کریمه، عالمه، یا ساجده یعنی که این خانم            فقط با چارده معصوم فصل مشترک دارد

یکی با دیدن گنبد، یکی با بوسه بر مرقد            برای زائرانش نسخه‌های تک به تک دارد

نگو که سنگ قبر بهجت و علامه در اینجاست            بگو معصومه دور مرقدش سنگ محک دارد

منم در زیر پای زائرانش خسته و بی‌تاب            اگر دیدی که سنگی در حرم قدری تَرَک دارد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدرضا موید نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر درگـهـی سـلام که ذلت ندیـده است            آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است

بر حـضرتی سلام که از حُسنِ تربیت            در روزگار از عظمت یک پدیده است


بر نخـلـه‌ای سـلام که در لاله‌زار عـلم            از شاخه شاخه‌اش گل عرفان دمیده است

بر هـاجـری سلام که در کعـبۀ عـفاف            اوصاف او ز قـبلۀ هـفـتم رسیـده است

بر مریـمی سلام که مـوسای اهل بیت            او را به نور عشق و دعا پروریده است

بر دختری سلام که چون جده‌اش بتول            او را خدا ز رجس و پلیدی بریده است

معصومه‌ای که پاس حریمش دهد فلک            معصوم نیست لیک به عصمت رسیده است

بـر مـاه آسـمـان امـامـت سـتـاره است            بر نـور دیـدگان عـلی نـور دیـده است

در اهـل بـیت فـاطـمـۀ دیـگـر است او            او را خـدا ز خیل زنان برگزیده است

خـورشـید تـابـنـاک خـراسان عشق را            این ماه قم به چرخ وجاهت سپیده است

بر خواهـری سلام که گردون مثال او            جز زینبش به عاطفه دیگر ندیده است

زینب قـدش ز داغ بـرادر شکـسته شد            او هم قـدش ز هجر برادر خمیده است

بر هـجـرتش سلام که هجـر بـرادرش            او را ز شهر وحی به ایران کشیده است

آمــد بــرای دیــدن روی رضــا ولــی            او را ندید و بر لب او جان رسیده است

ای در حجاب نور خود از دیده‌ها نهان!            کو دیده‌ای که روی تو بی‌پرده دیده است؟

دامان سبز هر ملکی باغ  گل شده است            از چشم زائرت چو گل اشک چیده است

امشب به شـوق بوسه به درگاه عزتت            مرغ دلم به سوی حـریمت پریده است

خوانم تو را به زمـزمۀ « إشفعـی لنا »            لطفی که بر ولای تو ما را عقیده است

بر درگهـت نهـاده «مـؤید» سـر نـیاز            جایی ز درگه تو که بهـتر ندیـده است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـاز هـم رو بـر این در آوردم            بـهـر ایـن آسـتـان، سـر آوردم

گـفـتـم از پـا فـتـاده‌ام، گـفـتـنـد            رو بـر ایـن در بــیـاور آوردم


چه جز آلـودگی، به هـمراهم؟            در حــریـمـی مـطـهــر آوردم

باغ طاعت ز خشکسالی سوخت            شـاخ بی‌بـرگ و بی‌بَـر آوردم

هـمه جـا، تـیـربـار و آتش بود            لاجـرم، رو به سـنـگـر آوردم

گرچه تر دامنم ز کرده، ولیک            اشـک را دامــنــی تــر آوردم

هر زمان زد هوای قم به سرم            گویی از شـوق، پـر در آوردم

بر حریمت که باب حاجات‌ست            داورم داده، بـــــــــاور آوردم

از جـوار رضـا رسیـده، سلام            از بــرادر بـه خـواهــر آوردم

دل نبـاشد درون سـیـنه که من            با خود اسپـند و مجـمر آوردم

وز دل خون چکان خود، شب و روز            دیـده‌ای خـون فـشان‌تـر آوردم

مرهمی نه، به روی زخـم دلم            پــــدرم، داغ دخـــتـــر آوردم

دست، خالی‌ست لیک با شعرم            حُـب زهــرا و حــیــدر آوردم

بیت بـیـتـم به یـاد اهـل الـبـیت            یک سـبـد گـل مـعـطـر آوردم

شعرم از سوز روز عاشوراست            بــوی گـل‌هـای پــرپــر آوردم

مورم و خوشه چین خرمنشان            تـوشه‌ای بـهـر محـشـر آوردم

: امتیاز

زبانحال حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

غـریب شهر خـراسان بیا بـرادر من            ز دوری تو چکد خون، ز دیدۀ ترِ من

ببـین که یار تو بی‌یار و یـاور افتاده            ببین که خواهـر تو بین بـستر افـتاده


به روی سیـنـۀ خود نامۀ تو را دارم            مــدام زیـر لـبـم ذکـر یـا رضـا دارم

بیا که با تو بگـویم ز درد و غـم‌هایم            نمانـده تاب و تـوانی به کل اعـضایم

مـیان راه شـکـسـتـند حـرمتم ای یار            ولی به قم شده جبران غربتم ای یار

خـدا گـواست ندیـدم بدی ز مردم قـم            نچیده‌اند در این شهر، پشت در هیزم

سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست            میان مردم اینجا غـلاف اصلا نیست

به غیر گل به سر من کسی سری نزده            کسی به پهلوی من، تختۀ دری نزده

اگرچه داغ روی داغ دیده خواهر تو            ولی به دست حرامی ندیـده‌ام سر تو

اگرچه سوخت دلم از هجوم درد و ستم            نـبـرده‌انـد مـرا بـیـن جـمـع نـامحـرم

عزیز کردۀ ما که، اسیر سلسه نیست            جواب گریۀ من نیش‌خند حرمله نیست

مرا به شهـر چه با احـترام می‌بردند            عـقـیـلـه را وسـط ازدحـام می‌بـردند

: امتیاز